°O°(♥‿♥)شمـــــــیم عشــــق(♥‿♥)°ºO
اینده کتابیست که امروز می نویسیش پس چیزی بنویس که فردا از خواندن ان لذت ببری
آدم هــا بـرای هــم سنگ تمــام مـی گذارنــد،
امــا نـه وقتــی کــه در میانشــان هســتی،
نــــــــه..،
آنجــا کــه در میــان خـاک خوابیــدی،
“سنـــگِ تمــام” را میگذارنـد و مــی رونــد….
نه ,دزداست....نه، کسی را نکشته/اما......
اما
محکوم
به حبس ابد است.....به زندان پدر
مادرمن هر روز, در میان هم بندی هایش :
3قابلمه 4 کفگیر
5 دست بشقاب
چین های پیشانی اش را می شمارد
و بوی قورمه سبزی می گیرد.
پدرم,......باغبان خوبیست
هر روز
چشمان مادر را آبیاری می کند .....و بالهایش را هرس
پوستینی از شب را
روی تن مادر می اندازد
مبادا سردش شود
مادرم اعصابش درد می کند
قرص های صورتی اش را سر وقت میخورد
تا چشمانش کور شود
وقتی
تار موی بلندی را
از لباس پدر جدا می کند.
ساعت روی دیوار 12 بار می نوازد
پدر به خانه برنگشته
و غذا
شور شده.
به گمانم مادر
باز هم گریه کرده است.
دیشب خوابتو دیدم
با همون آرامش همیشگی
نگاهت مثل همیشه پاک و معصوم
و عطر وجودت ....
حیف که کوتاه بود
کاش امشبم بیای
شاید امشب
وقتی خواب بودم
موهای دلتنگمو نوازش کنی...
نوشت ” قمحا “…
همه به او خندیدند..!!
گریستــــــــــــــ…..
گفت به “غمها” یم نخندید که هر جور نوشته شود درد دارد…!
از تَـــــــه به سر بخوان تا منِ آن روزها را بشناسی…!
آری از پشت کوه آمده ام…
چه می دانستم این ور کوه باید برای ثروت، حرام خورد؟!
برای عشق خیانت کرد
برای خوب دیده شدن دیگری را بد نشان داد
برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند
وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم
می گویند: از پشت کوه آمده!
ترجیح می دهم به پشت کوه برگردم و تنها دغدغه ام سالم برگرداندن گوسفندان از دست گرگ ها باشد، تا اینکه این ور کوه باشم و گرگ!
صــدایت میکنم “مـــــــــــرد مـن”
“جــــــانی” که میگویی…
جانم را میـــــــــــگیرد….
نـــــــــــــــــــــزن این حـــــرف ها را…
دل من جنبــــــه ندارد…
خواستن ِ تو
طبیعی ترین حق من است
در این دنیا،
هیچکس
بخاطر نفس کشیدن
مجازات نمی شود
روزهایم بی تو شب می شود
شب هایم بی تو روز
و این چرخه ی تکراری
فیلم بلند هفته هایم شده
تو هم چه خوب
نبودنت را بازی می کنی
کسی که در هیچ پلانی حاضر نمی شود و
نقش اصلی تمام سکانس ها است
چه حسه خوبیه…..
شبا موقع خواب عشقت سرتو بذاره رو دستای مردونش…..با موهات بازی کنه….
چشماتو ببوسه…..اروم اروم تو بغلش خوابت بگیره….ولی تو هنوز بیداری…
دوست داری فقط نگات کنه….همینطوری که داره نگاهت میکنه…
.اشکاش سرازیر بشه….تو دلت پیش خودت بگی….
نباشی ….میمیرم…..
کاش چون پاییز بودم (فروغ فرخ زاد)
کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش وملال انگیز بودم.
برگهای آرزوهایم , یکایک زرد می شد,
آفتاب دیدگانم سرد می شد,
آسمان سینه ام پر درد می شد
ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد
اشک هایم همچو باران دامنم را رنگ می زد.
وه ... چه زیبا بود, اگر پاییز بودم,
وحشی و پر شور ورنگ آمیز بودم,
شاعری در چشم من میخواند ...شعری آسمانی
در کنارم قلب عاشق شعله می زد,
در شرار آتش دردی نهانی.
نغمه ی من ...
همچو آواری نسیم پر شکسته
عطر غم می ریخت بر دلهای خسته.
پیش رویم :
چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر :
آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام :
منزلگه اندوه و درد وبد گمانی.
کاش چون پاییز بودم
Power By:
LoxBlog.Com |